loading...

-خانم دایناسور-

بازدید : 868
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 19:37

خشمگینم. دلم نمی‌خواد خشمگین باشم و زیرلب مدام به آدم‌های اطرافم بگم "احمق" و "گاو" اما دست خودم نیست. نمی‌تونم آدم‌هایی که خانوادگی اومدن خرید عید انجام بدن و تو پاساژ می‌گردن رو ببینم و به خودم مسلط باشم. نگاهشون می‌کنم و حرص می‌خورم و عصبی می‌‌شم. از خودم می‌پرسم یعنی تو زندگی قبلیم چه گناهی انجام دادم که الان باید توی ایران و کنار این آدم‌های نفهم زندگی کنم؟ واقعا چطور می‌تونن این قدر متوجه شرایط نباشن؟ چطور می‌شه که وقتی به یکی می‌گم "نمیدونم چرا مردم جدی نمی‌گیرن"، بهم می‌گه "خب کاری از دستمون بر نمیاد، دم عیدی بشینیم خونه؟!" یکی از بچه‌ها با حالت حق به جانب می‌گفت "خب عیده، اومدن خرید عید" یکی دیگه که بهش گفتم ازم فاصله بگیره و تو دهنم نیاد می‌گه "مامانم گفته دوستت بی‌شعوره!" در ادامه هم گفت خیلی دهن بینی! من نمی‌تونم مدام با این آدم‌ها در ارتباط باشم و عصبی نشم. نمی‌تونم. عمیقا از ایرانی بودنم متاسفم. از با این آدم‌ها زیستنم متاسفم. عمیقا از این که راه دیگه‌ای ندارم، متاسفم...

فشار و استرس کنکور اصلا حس نمیشه '_'
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 24
  • بازدید کننده امروز : 17
  • باردید دیروز : 78
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 179
  • بازدید ماه : 439
  • بازدید سال : 37611
  • بازدید کلی : 47299
  • کدهای اختصاصی