در کتاب اسکارلت، جایی به نظر اسکارلت میخواهد با رقصیدن با مرد دیگری، حسادت شوهرش را تحریک کند. وقتی اولین جملهی مربوط به این ماجرا را خواندم، چنان به نظرم احمقانه آمد که کتاب را رها کردم. تحریک کردن و جلب توجه دیگران به وسیلهی حسادت، هر جایی و در هر داستان، فیلم و واقعیتی احمقانه است. وقتی کتاب باز جلوی رویم بود و حاضر نبودم دوباره به سراغش بروم، به خودم فکر کردم. اگر زندگیام در کتاب نوشته میشد، کدام یک از کارها و رفتارهای این روزهایم چنان واضح احمقانه است که خواننده کتابم را به طرفی پرت میکرد؟ قسمت بد ماجرا اینجاست، در بیشتر مواقع، وقتی میفهمیم کارها و تصمیماتمان اشتباه یا احمقانه بوده که انجامش دادیم. خوانندهای نیست که در لحظه تو را به طرفی پرت کند تا بفهمیداری حماقت میکنی. تنها خوانندههای تو، اطرافیان و نزدیکانیاند که فقط پوستهی ظاهری تو را میبینند و وقتی تو را به کناری پرت میکنند یا واکنشهای منفی، مثل سرزنش کردن، انجام میدهند، که کار از کار گذشته است. ما در این جهان تنهاییم.
سقوطِ بیانتها ( ارزس خواندن ندارد) بازدید : 491
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 0:02